آقاهه سیگار می کشید، خانومه، پیر، جوون. تو این هوا سیگار مزه میده؟ من که بلد نیستم. تو بلدی، میکشی هم. یکی هم به یاد من بکش. گمان نکنم فرقی کنه یا این یکی بیشتر تو ریه هات رسوب کنه. بکش. قرآن خدا که غلط نمیشه. مدیر حالا بیاد نگام کنه. الان بیشتر نزدیکم به خیس. پا گذاشتم به خیابونایی که نه دیده بودم نه شنیده. چه مغازه هایی. چه بوهایی. دلم مالش رفت. خانومه چتر داشت، قرمز، صورتی، سرخابی. وایساد جلو دونات فروشی. دوناتای مغازهه حرف میزدن با آدم، اگه خوب گوش میدادی. خواستم بگم: خانومه، یکی هم واسه من میگیری؟ نگفتم. فکر میکرد گدام. به قیافش نمی خورد فرق گدایی و درخواست دوستی رو بفهمه. آقاهه راه میرفت جلوم و شلپ شلپ با کفشش آب می پاشید به پاچه شلوارم. نگفتم هوی مردک، نمی گم معمولا. تندتر رفتم تا ازش جلو زدم. مرگه که چاره نداره. حواسم رفت به کامیون پست که هیچوقت نامه ای از تو برام نداشت. نزدیک بود تا زانو برم تو چاله بارونی. به موقع یادم افتاد قرار نبوده هیچوقت نامه بدی. چادر خیس هرچی باشه چادره، با پای خیس نمیدونم چطور باید میومدم تو جلسه. کدوم احمقی جلسه رو تو نمازخونه برگزار میکنه؟ همین اینا. بوی پا میاد. عالم محضر خداست. بیاین بریم زیر بارون. بارونی شدن به یادت، عالمی داره، حتی اگه بار هزارم باشه.
درباره این سایت